سلام سلام
امیدوارم حالتون عاااالیییی بااااشه🥺❤
خوب اومدم بگم که امروز یه پارت از دوتا داستان میذارم براتون
دوتا داستان چیه؟
شهر افسانه ای🏰
گدایی عشق🫀🥀
خوب پس چرا منتظری بکوب رو ادامه مطلب
برچسبها: میراکلس, رمانگداییعشق🫀🥀, پارت2
ادامه مطلب
خوب خوب
بریم برای اولین پارت این رمان که انقدر ازش تعریف کردم😂😂
{پارت 1(گدایی عشق🫀🥀)}
معرفی شخصیت ها
❤مرینت
🐞لیدی باگ(دختر کفشدوزکی)
🐈⬛کت نوار(پسر گربه ای)
🖤آدرین
💙تام(بابای مرینت)
💜سابین(مامان مرینت)
🧡آلیا
💛کلویی
برچسبها: میراکلس, رمانگداییعشق🫀🥀, پارت 1
ادامه مطلب
سلام سلام
شرمنده خیلی وقت بود نبودم ولی اومدم با یه رمان خیییییلی خفن که اسمش هست:
گدایی عشق🫀🥀
خودم این رمان رو بیست بار نوشتم تا درست و قشنگ شد و حالا میخوام براتون توی ۱۵ پارت این رمان زیبا رو بزارم
اولین پارت این رمان گدایی عشق🫀🥀 رو تا چند دقیقه دیگه آپلود میکنم و پارت دومش هم فردا ینی هر روزی یک یا دو پارت از این رمان جذاب میزارم براتون
کلا امیدوارم از رمان خوشتون بیاد چون خیلی زحمت کشیدم براش
دوستتون دارممممم خییییلی زیاااد😍
خنده هم بهت خییییییلی میااااد❤
بای بای
برچسبها: میراکلس, رمانجدید, ۱۵ پارت
سلام سلام
روز دختر مبارک عشقای من
به مناسبت روز دختر من براتون یه سوپرایز آماده کردم
بدویین برین ادامه مطلب رو بخونین🌹👍
ادامه مطلب
سلام خوشگلا چطورین 
شرمنده خیلی وقت بود که نیومدم و فعالیت نکردم
ولی جبران میکنم با یه رمان عالی ۱۰۷ پارته
دنبال کنید😘👋
شرمنده دوستان همش دیر می کنم امیدوارم من رو به خاطر این تاخیرم ببخشید
حرف اضافه نمیزنم بریم سراغ داستان زیبامون
برای خواندن ادامه پارت قبلی بکوب روی ادامه مطلب
ادامه مطلب
سلامی دوباره
ببخشید من چون تازه وارد هستم نمی دانم چگونه پاسخ نظرهای شما را دهم برای همین اینجا جوابتون رو میدم
یکی از از نظرات دوستای گلمون این این بود که آیا مرینت و آدرین به هم رسیدند جواب شما را اینگونه می دهند که گلم لطفاً صبر کن تا ادامه داستان را بخوانی و سر دربیاری که آیا مرینت و آدرین به هم میرسند یا نه
و یکی از نظرات دیگر دوستان گلمون این بود که مرینت و آدرین عاشق هم هستند بله گلم عاشق همدیگه هستند و اینکه اون ها به هر حال ازدواج کردند و در یک خانه بزرگ زندگی کردهاند ولی هنوز بچه دار نشده اند باید ببینیم پس از اینکه از شهر افسانه ای نجات پیدا کردند آیا بچه دار می شوند و آیا این داستان ادامه دارد یا نه
این هم پاسخ دوستان گلمون حالا بریم سراغ ادامه داستان شهر افسانه ای
زود باش بزن روی ادامه مطلب
ادامه مطلب
شرمنده دوستان یادم رفته بود که باید پست بزارم
ولی به جاش پست را طولانی تر می کنم تا شما از خواندن آن لذت ببرید و مشتاق بقیه داستان شوید
ممنونم از این همه صبر و شکیبایی شما
بریم برای داستان شهر افسانه ای کلیک کنید روی ادامه مطلب و داستان هیجانی ما را بخوانید
ادامه مطلب
سلام دوستان
شرمنده زمان داستان تغییر کرد
ادامه پارت بعدی شهر افسانه ای در ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه گذاشته میشود
وااااااااااای واقعا ببخشید دوستان خوابم برد بعد هم که بیدار شدم ناهار خوردم و حواسم پرت شده بود
بریم برای داستان مون
و حالا داستان «شهر افسانه ای» را تقدیم نگاه شما عزیزان میکنم 
ادامه مطلب
سلام دوستان عزیزم
برای اینکه بدونید من در چه زمانی و چه پستی و چه روزی پست میذارم

کلیک کنید روی ادامه مطلب
ادامه مطلب
خب دوستان عزیز چون شارژم داره تموم میشه برای همین زود تر براتون ادامه پارت ۱ رو میذارم
بریم ادامه مطلب
پس چرا وایسادی دِ برو دیگه
ادامه مطلب
سلام صبح همگی بخیر
خب دوستان برای خوندن ادامه داستان شهر افسانه ای کلیک کنید روی ادامه مطلب
چون باید بخوابم کم تر مینویسم براتون
ادامه مطلب
سلام سلام
یه داستان دیگه هم براتون آماده کردم که اون داستان ۱۰ پارت و یا بیشتر است
اگه دوست داری بفهمی این داستان درباره چی و یا چه قدر هیجان انگیز است بزنید روی«ادامه مطلب» تا یه داستان پر از چالش و زیبا رو بخونی و شک ندارم عاشقش میشی

خب پس چرا منتظری بزار برات بگم خلاصه داستان از چه قراره
یه شهر افسانه ای هست که تمام شخصیت های کارتونی در شهر افسانه ای وجود دارند هر کارتونی که تا به حال ساخته شده است در این شهر افسانه ای وجود دارد و در آنجا نفرینی بزرگ وجود دارد که لیدی باگ یا همون مرینت و آدرین یا همون کت نوار باید این نفرین رو پیدا کند و طلسم را بشکنند و همینطور جادوگر را بکشند تا نفرین بزرگ شهر شکسته شود و مرینت و آدرین
دیگه نمیتونم ادامش رو بگم باید برید داخل داستان رو ببینید امیدوارم خوشتون فعلا خداحافظ

ادامه مطلب
باز هم سلام
دوستان عزیز ببخشید من تازه وارد هستم و این سرگرمی از سرگرمی های دیگه متفاوت است.
یه حیوون رو انتخاب کنید
🐁
🐇
🐞
و حالا یه ماشین رو انتخاب کنید
🚘
🚗
🚙
ادامه مطلب
سلام سلام سلام به دوستان عزیز خودم با یه پارت از داستان های عشق جادویی در خدمتتونم این داستان ۲۸ پارت دارد و داستان جذاب و عالی است.
((پارت اول))
یکی بود یکی نبود.
یه روز سرد و زمستونی مرینت داشت کلوچه و شیر داغ میخورد که یکدفعه تیکی از در اومد و محکم در رو بست و با عجله دوید توی اتاق مرینت و خودش رو ول کرد روی تخت مرینت
+مرینت: تیکی ببینم حالت خوبه چرا درو قفل کردی؟
+تیکی:آه مرینت الان نه
+مرینت: آآآآآم خوووب قصد من فقط کمک کردن به تو بود ولی اگه میخوای باشه تنهات میذارم
+تیکی: باشه ممنونم
ادامه این پارت را در ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح امروز مشاهده مینمایید ببخشید اگه کم بود
.: Weblog Themes By Pichak :.
