♡سلام♡
منو یادتونه؟
♡برا رمان عشق مافیا ایده نداشتم یه رمان دیگه نوشتم♡
اسم رمانم :
"عمارتی به رنگ خون"
ژانر :
خوناشامی ، کمی عاشقانه ، کمی ترسناک ¥_¥
یه اعترافی بکنم :
😂 همه رمان های من خوناشامی هستن 😂
خلاصه :
دختری که یه نفر بهش خیانت کرده وارد یه عمارتی میشه
عمارتی که هم خونه هست هم کارخانه ی تجارت و اینجور کار ها
لطفا وارد موضوات کنید
برچسبها: رمان, _جدید
ناستلیا : خب من و توکمن باید بریم خدا نگهدار
*2 دقیقه بعد*
لایلا : ما چی کار کنیم حالا مغر متفکر گروه
سسز از تو کیف در میاد
سسز : فقط یه کار میشه کرد ، شما کلمات رو اشتباه گفتید اره ؟
گاب : اره
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
گابریل : 😳😳
لایلا : 😳😩😩
تیکی : این تنها راهه ، چاره ای نداریم
توکمن : باشه پس تیکی اسپات آن
لیدی باگ ( توکمن ) : تیکی حالا باید چیکار کنم ؟ صداتو نمی شنوم
اما قبل از اینکه حرفشو کامل کنه یه صدایی از پشت توجه شون رو جلب می کنه .
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
؟ من این علامتو به هر جمله ای دارم
البته بعضی وقت ها به جوابشم می رسم مثه
الان که خب با میراکولر بودن بهش رسیدم
😉😉
چرا میراکلس این همه شخصیت منفی داره که کاراشونم منفی تره ؟
بلی . کاملا مشخص است خب چون در غیر این صورت که داستان نیست . داستان یا رمان با همین شخصیت های منفی و کارهای منفی ترشون شکل می گیرن ! پس اگر همه چی مثل گل و بلبل باشه که داستان نیست ..................
اما در دنیای واقعیت
خب درسته که تو داستانا نیازه حتما یه شخصیت منفی باشه اما تو واقعیت چی نیازه ؟
خب اگر قبلا از من این سوال رو می پرسیدن قطعا می گفتم آره اما الان نه چرا ؟
اول مطلبم گفتم که به لطف میراکلس به این موضوع پی برم
توی این انیمیشن چند تا شخصیت منفی وجود داشت که به داستان هیجان می داد
در واقعیت هم چند تا شخصیت منفی وجود داره ( متاستفانه ) که دنیا رو خراب کردن
نههههههههههههههههههههههههه
اصل حرف من این است که
اگر بداخلاق نبودند مهربونا شناخته نمی شدن چون در اون صورت مهربون بودن یه واکنش طبیعی بود و همه باید مهربون می بودند و هر کس مهربون نبود مشکل داشت مثل حرف زدن یا راه رفتن هر کس نتونه اینکار ها رو انجام بده مشکل داره
اگر زشت ها نبود خوشمل ها شناخته نمی شدن
اگر خنگا نبودن باهوشا شناخته نمی شدن😎😎
و اگر بدجنس ها نبودن خوش قلب ها شناخته نمی شدن
حالا من چطور این رو به خاطر میراکلس فهمیدم
چون اگر لایلا نبود من هیچ وقت قدر کلویی رو نمی دونستم
اگر کلویی نبود هم من ارزش مرینت رو درک نمی کردم
پس بدانید و اگاه باشید اون کسایی که خیلی اصرار دارن ازار بدن بقیه رو کاملا اتوماتیک دارین فداکاری می کنین
انقدر پنهانی که خودتون هم نمی فهمید !
برچسبها: واقعیت, میراکلس, منفی, مثبت
مرینت اروم جلو رفت تا از یکی راجع لباسش بپرسه اما تعجب کرد😲چون هیچ کدام از آدمایی رو که اونجا بودن نمی شناخت................
*لایلا*
لایلا : ما الان کجاییم ؟
گابی : نمدونم
سسز : وای نه شما جملات کلیدی رو اشتباه گفتید الان همه چی درهم برهم شده و بعضی آدم تو زمان خودشون نیستن...
بعد یه دختر 16 می ره نزدیکشون سسز هم سریع میره تو کیف گابریل
دختره : سلام امم من شما رو تا حالا اینجا ندیدم و چندیدن نفر دیگه امروز چه خبر شده ؟
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
سلام پارت جدید رو آوردم بخونید و لذت ببرید😘😘
گابریل : چرا چی شده ؟
لایلا : اگر زمان رو به عقب برنگردونی من نمی تونم کمکت کنم و ب همه می گم تو .... گابریل : باشه باشه ، اما من بلد نیستم زمان رو به عقب برگردنی و می ره تا تبلت استاد فو رو بیاره ( اگر متوجه نشدید باید فصل 3 قسمت اخر رو ببینید )
*30 ثانیه بعد *
لایلا : عه این چیه ؟
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
سلام مجدد من آمدم🤣🤣
خب کیم نرفت دکتر حافظه رفت پوشه ها رو بیاره ولی ما الان با کیم کاری نداریم .
*لایلا ( حرف زدن با خود )
لایلا به خودش : حالا وایسا عمو هاکماث یه جوری احساس منفی درس کنم تا 10 سال نیازت نشه ( بعید نمی دونم ) بعد اروم وارد مدرسه شد .
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
هاکماث : اه حالا چی کار کنم ؟
بعد یهو دوباره به خودش میگه ( چه هم صحبتی داره این ) این حس منفی چیه که من دارم حس می کنم ؟ عالیس هنوز ناراحته من باید یکاری بکنم ................
همینطور که داره با هم صحبتش حرف میزنه ناتالی میاد تو و میگه : شما با دو ت ا کوامی تبدیل شدید ؟ (اینو یادتون نبید ها ؟)
هاکماث : اره بعد یه ناتالی می پره وسط حرفش و قبل از اینکه
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
http://ladybug20.blogfa.com/post/229 لینک پارت اول
هاکماث اکوما رو می فرسته می ره .
*تو کلاس خانم بوستیه*
خانم بوستیه : کیمممم از عالیس معذرت خواهی کن
کیم : چرا باید اینکارو بکنم؟
میلن : کیمممم
همین طوری که کیم داره نمیکنم نمیکنم میکنه ( اگه نفهمیدید چی میگم اشکال نداره درک میکنم خخخخخ)
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
تایم کوامی پارت اول
* تو خونه ی گابریل اگراست *
گابریل : ناتالی پسرم کجاست ؟
ناتالی : تو کلاس مدرسه قربان
گابریل : * رفتن به سمت تابلوی امیلی اگراست ( مادر آدرین ) *
برچسبها: پارت, تایم, کوامی, داستان
ادامه مطلب
سلامممممم من نویسنده ی جدیدمممممم . امیدوارم اوقات خوشی رو باهم سپری کنیم . اولین رمانی که میزارم اسمش تایم کوامی هست . تایم منظورم زمانه و در کل معنی واژه (کوامی زمان ) هست
امیدوارم از این رمان خوشتون بیاد یه نکته ( من معمولا پارت ها رو در قسمت های حساس تموم می کنم🙄 )
البته من از خودم کوامی خلق نکردم و کوامی زمان کوامی لوکاست که در رمان من نقش پررنگی داره ( رمانمو رو به زودی می تونید توی وب ببینید ) دیگه بیشتر از این حرفی نمی زنم
بابای: 👋👋👋
برچسبها: میراکلس, نویسنده, رمان, لیدی باگ
.: Weblog Themes By Pichak :.

.png)
.png)