جادوگر و افرادش به دروازه رسیدند و مرینت و آدرین رو دیدند که دارند میان جلوی آن ها جادوگر جلو آمد و گفت:«به استوری بروک خوش آمدید و بعد آن کلوچه آغشته به سم را به مرینت داد و گفت بخورش عزیزم و بیا به شهر ما

وقتی مرینت یه گاز کوچک به کلوچه زد بیهوش شد و در آغوش آدرین قش کرد

ملکه یا همون جادوگر گفت:«هاهاهاهابیا در آغوش مرگ عزیزم



تاريخ : پنجشنبه ششم آذر ۱۳۹۹ | 6:33 | نویسنده : 🎶لیدی فاطمه🎶 |