که یکهو آدرین چاقو در آورد و زد تو شکمم 🔪🔪🥺🥺
یکهو خون از شکمم سرازیر شد 🩸🩸
آدرینا دویید طرفم 😭😭😭
گفتم : آدری ... نا ..
آدرینا گفت : بله عزیزم ؟؟؟ اللهی قربونت برم بزار آمبولانس خبر کنم 😰😰😰😰
آمبولانس اومد و منو برد 😖😖
از زبان آدرین 💚💀
خخخخخخخ 🤣🤣
واقعا زدم تو شکمش 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
( وجی: زهر مار 😐 مرض 😐 زدی تو شکم لیدی باگ ، بعد میخندی ؟؟؟؟ 😐😐😐 )
اللهی که این اتفاق مانع از دیدن دوباره اش توسط من بشه 🤲🏻🤲🏻🤲🏻
فعلا باید به آدرینا زنگ بزنم ♠️♣️
از تلفن : 👇🏼👇🏼
آدرینا : الو
آدرین : سلام
آدرینا : کارت ؟؟
آدرین : میخواستم حالت رو بپرسم 😬
آدرینا : آخه حیوون ، چرا میزنی توی شکم یه بی گناه ؟؟؟؟ هااااا ؟؟؟؟ آخه چیکارت کرده بود ؟؟؟؟؟ میزد تو رو ناقص هم میکرد تو نباید میزدی تو شکمش ، اونم با چاقو !!!!!!
بیب بیب بیب بیب
عه وا ، چرا قطع کرد 😦😦
از زبان آدرینا 💜🍆
مرینت و بردن یه جایی و نذاشتن من برم 🥺🥺😭😭
بعد از یک ساعت دکتر اومد و گفت : کی همراه خانم دوپن چنگه ؟؟؟؟ مرینت ، مرینت دوپن چنگ .
گفتم : من من من .
دکتر گفت : شما چه نسبتی باهاش دارین ؟؟؟
گفتم : اممممم ، من خواهرشم
گفت : متاسفانه چیزه ... خواهرتون ...
اشک تو چشام جمع شد و منتظر بقیه جوابش موندم 🥺🥺🥺🥺🥺
گفت : خواهرتون خیلی خون ازشون رفته ، و آسیب خیلی بدی به معده اش رسیده . ما داریم تمام سیمون رو میکنیم ، اما ..
اشکام سرازیر شد و گفتم : ولی چی ؟؟؟
گفت : ایشون از یه موقعی ... چیزه ، بیماری قلبی داشتن 😓😓
گفتم : چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟😱
گفت : من واقعا متاسفم
گفتم : تو رو خدا بگین ، زنده میمونه ؟؟؟؟؟
گفت : ما تموم سیعمون رو میکنیم . 😔
گفتم : بی ... بیماری ... قلبیش چی ... چی میشه ... ؟؟؟؟
گفت : واسه اون هم قرص میخوره نگران نباشید .
بعد باز رفت ( دکتره )
دو ساعت نشستم و گریه و زاری کردم 😭😭😭😭😭
و به آدرین لعنت فرستادم 😡😡😡😭😭😭😭😭
یکهو دکتر اومد و گفت : ...
وجی : ای تو روحت که اینجا تمومش میکنی 🤬🤬🤬
پارت بعدی امشب 🙂🙂
کامنت بدین 😘😘
بای 😄😄
.: Weblog Themes By Pichak :.
