کت نوار دلش گرفته بود رفت سمت رودخانه نزدیک که شد دختر خوشگلی رو دید

(الان شاید به نظرتون چرت بیاد)

دختره موهای ابی نسبتا تیره ای داشت

رفت سمت دختره و گفت :

سلام پرنسس اسمت چیه؟

دختره گفت :

سلام من پرنسس نیستم اسمم مرینته

کت نوار خیلی از مرینت خوشش اومد هر کاری برای بدست اوردنش کرد اخر سر تونست مرینت رو عاشق

خودش بکنه ولی ...

سه روز تا ازدواج مرینت و کت نوار مونده بود کت نوار بسیار خوشحال بود

ولی یادش افتاد که زندگیش ابدیه و هیچوقت قرار نیست بمیره

ولی زمان میگذره و مرینت پیر میشه و یه روز از این دنیا پر میکشه

به خاطر همین کت نوار یه نامه نوشت :

سلام پرنسس من .

متاسفم ولی من باید برم .

شاید یه روزی برگشتم .

اینو یادت بمونه که :

کت نوار تا وقتی که زندس عاشقته .

امضا : با عشق کت نوار

مرینت بعد از خوندن نامه خیلی ناراحت میشه

کت نوار به کشور دیگه ای میره تا با مرینت ازدواج نکنه

مرینت منتظر موند

یک سال گذشت ...

 

دو سال گذشت ...

 

سه سال گذشت ...

 

چهل سال گذشت ...

 

کت نوار برنگشت ...

 

ولی مرینت همچنان منتظر کت نوار بود و امید داشت که روزی برمیگرده ...

یک سال دیگه میگذره ...

ولی کت نوار هنوز برنگشته ...

مرینت آروم آروم چشاش رو میبنده و به یک گل آفتابگردان تبدیل میشه ...



تاريخ : پنجشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۹ | 7:8 | نویسنده : 🧊Alice🧊 |