#از زبان مارینت#

     احساسی درونی خیلی واضح و محکم به من نوا می داد که تو

بی عرضه ترین انسانی هستی که این کره خاکی به خود دیده است.

     من از طرفی از این حسرت می خوردم که دیگر آدرین مرا یک دوست

هم به حساب نمی آورد و با نامه خود مرا مسخره می کند.

     و از طرفی دیگر؛ از این می نالیدم که دفتر خاطراتم توسط گربه سیاه 

چپاول شده و تمام راز های من بر باد فنا رفته است.

     این اشتباهی بزرگ است. چراکه اگر گربه سیاه هویت مرا بفهمد،

احتمالش بسیار بالاست که این موضوع از دهانش بپرد و ارباب شرارت

از این موضوع که من نگهبانم آگاه گردد.

     این بود که عزمم را جزم کردم تا تمام این خرابکاری ها را درست کنم.

آری تنها راهش این بود که این معجزه گر خرگوش را به الکس بدهم و از

او بخواهم که تمام این ماجرا را درست کند.

-مارینت: تیکی، من باید تبدیل بشم و معجزه گر خرگوش رو به الکس بدم.

-تیکی: به نظرت این فکر خوبیه؟

-مارینت: تنها راهیه که وجود داره و آینده در خطره!

-مارینت: تیکی! اسپاتس آن.

     به سرعت از پنجره اتاقم خارج شدم و می خواستم خودم را الکس برسانم.

اما...

     اما هنوز که اتفاق ناگواری رخ نداده است که الکس بخواهد آن را حل

کند! اما اطمینان داشتم که در آینده اتفاق ناگواری رخ خواهد داد.

     اتفاقی که ممکن بود بسیار دردناک تر از شکست های من در برابر

کاگامی باشند.

     بر بالای برج ایفل پشت سر هم با خودم کلنجار می رفتم که معجزه گر

خرگوش را به الکس بدهم یا نه!

                                     #از زبان آدرین#

    با خواندن دفتر خاطرات مارینت فهمیده بودم که تمام این مدت،

لیدی باگ چون عاشق من بود مرا رد می کرد. ولی مشکل از اینجا

آغاز می شد که مارینت دیگر آن دلگرمی که به من داشت را دیگر

نداشت.

     دست از تمرین پیانو شستم. باید کاری می کردم که جای لوکا

را بگیرم! و این کار بسیار زمان بر خواهد بود!

     احساس اشتیاق زیاد من نسبت به مارینت باعث شد به کت نوار

تبدیل شده و خود را به منزل مارینت برسانم.

     البته وقتی وارد شدم از حالت گربه ای خودم خارج شده بودم!

     وارد نانوایی شدم و با خانم چنگ سر صحبت باز نمودم:

-آدرین: سلام خانم چنگ! با مارینت یک کار مهم داشتم. تشریف دارن؟

-خانم چنگ: بله توی اتاقشه! الان بهش میگم که بیاد.

مرینت، دوستت اومده و باهات کار واجبی داره بیا پایین.

(هیچ صدایی خارج نمی شود!)

مرینت، صدامو می شنوی؟

(هیچ صدایی به گوش نمی رسد!)

آنجا بود که فهمیدم چه گند گنده ای زدم و خواستم همه چیز را درست کنم!

-آدرین: خب شاید الان خواب باشه! نمی خوام مزاحم بشم.

-خانم چنگ: کی ساعت شیش بعد از ظهر هم می خوابه.

و تامی رو صدا کرد و هر دوتاشون به اتاق زیر شیروانی مارینت

حمله ور شدند!

     تامی: نه مرینتم نیست! اون گم شده. بدبخت شدیم.

     خانم چنگ: باید زنگ بزنیم پلیس.

منم خودم را به اتاق مارینت رساندم و می دانستم دیگر کار از کار

گذشته است!

     تا اینکه دختر کفشدوزکی در اتاق فرود می آید و می گوید خال ها

خاموش و به مارینت تبدیل می شود.

     خانم چنگ که در حال فیلم گرفتن از اتاق مارینت برای اداره پلیس بود 

فیلم را قطع کرده و فیلم برای اداره پلیس فرستاده می شود!

     و این بدترین اتفاقی بود که می توانست رخ دهد!

                                  #از زبان مارینت#

     در نهایت گفتم که هنوز مشکلی برای زمان ایجاد نشده و شاید

کشف هویت من توسط گربه سیاه مشکلی برای زمان ایجاد نکند!

     اما زمانی که وارد اتاقم شدم و فیلمم درآمد! بیچاره شدم، رفت!

                                #از زبان نادیا شاماک#

     تعجب نکنید! این فقط خبره! خبرای داغی رو براتون دارم.

بالاخره هویت مخفی دختر کفشدوزکی آشکار شد.

     قهرمان معروف و محبوب ما کسی نیست جز مارینت 

دوپنگ چنگ! 

     کسی که بارها و بارها پاریس رو از دست شرور هایی که

قصد آشوب داشند نجات دادند! 

     ما برای اینکه قدردانی به عمل آوریم، او را به برنامه تلویزیونی

خود دعوت می کنیم. کافی است که دست به کنترل های تلویزیون نبرید!

                                   #از زبان گابریل آگراست#

     عجب! مارینت دوپنگ چنگ! دیگه میدونم پشت اون لباست

کیه! و وقت اون رسیده که انتقامم رو به وحشیانه ترین شکل

از تو بگیرم! 

-ناتالی: می خواید امشب به خونه مارینت حمله کنیم؟

-گابریل: معلومه که نه! ما به حلقه کت نوار هم نیاز داریم.

-ناتالی: پس چه نقشه ای دارید قربان؟

-گابریل: آکوماتیز کردن مارینت! اون عظیم ترین شاهکار من خواهد شد.

-ناتالی: پس من باید مقدمه چینی های لازم رو انجام بدم.

-گابریل: لایلا رو خبر کن. برای این نقشه به اون نیاز خواهیم داشت.

                          #از زبان نادیا شاماک#

     پس از گذشت لحظاتی از کشف هویت لیدی باگ، گابریل آگراست

طراح مد معروف مطلبی رو به مارینت دوپنگ چنگ اعلام کردن که با هم

می بینیم:

         گابریل آگراست:

     خیلی مفتخرم که مارینت دوپنگ چنگ که یکی از بهترین استعداد 

های طراحی رو داره نجات گر شهر پاریس هست!

     من به پاس گرامی داشتن ایشون یک مهمانی رو فردا برگزار خواهم

کرد. که در اون از مارینت دوپنگ چنگ می خوام که خودشون لباس های

کفشدوزک و گربه سیاه رو طراحی کنند!

     و در یک مجلس رقص با پسر من که لباس گربه سیاه رو می پوشه

شرکت کنند!

_____________________________________________________

خوب بود؟

راستش قسمت بعدی واقعا جذابه

از این نقشه های گابریل برای آکوماتیز کردن مارینت

 و مقاومت های مارینت در برابر احساسات منفی

البته گفته باشم! برای پارت بعدی حداقل پانزده نظر می خوام

به کمتر راضی نمی شم

و البته تا به پونزده نظر نرسه منتظر پارت بعدی نباشید

چون من تا نظرات پونزده نشه پارت نمی دهم.

فعلا بای بای

 

 

 

 



تاريخ : جمعه دوم خرداد ۱۳۹۹ | 23:55 | نویسنده : ⭐cat noir⭐ |