1. پارت سوم گردش ادرینتی (3)

تیكی :زودباش مرینت آماده شو بریم تا دیر نشده.   مرینت: باشه تیكی 

راوی داستان : مرینت آماده میشه كه به سمت مدرسه بره تا از اونجا برن فرودگاه اما یه نفر اونجا قافلگیرش میكنه اگه گفتین اون كیه؟ 

مرینت:اااااااااااااادرین تو اینجا چیكار میكنی؟ 

آدرین : خب معلومه دیگه اومدم دنبالت تا باهم بریم 

مرینت: خب من راستشو بخوای نمیخوام تو رو تو زحمت بندازم.   آدرین : نه مرینت زود باش سوار شو نیم ساعت دیگه همه میرن فرودگاه ما هم باید سریعتر خودمون رو برسونیم 

مرینت: باشه الان میام 

راوی داستان : مرینت كه كلا مخش رو از دست داده بود تا خواست یه قدم برداره تالاپی خورد زمین. آدرین هم رفت كمكش كنه. آدرین تا خواست مرینت رو بلند كنه دید كه پاكت نامه از داخل ساک مرینت افتاد و

آدرین :مرینت چیزیت كه نشده؟ خوبی؟

مرینت : اره خوبم فقط فكر میكنم پام یه خورد پیچ خورده. اخخخخخخ درد میكنه. آدرین : صبر كن الان بقلت میكنم میزار مت تو ماشین. مرینت : نه نه نه نه نه. تیكی: مرینت ساكت باش   

آدرین مرینت رو بغل كرد و گذاشت تو ماشین هردوشون آرامش خاصی داشتن وقتی بغلم هم بودن و..

 

بای نظر بده ندی 



تاريخ : جمعه هجدهم مهر ۱۳۹۹ | 19:48 | نویسنده : ⚜️roua⚜️ |